يكى آن كه چون خودش بر خلاف حقيقتسخن مىگويد، در باره دگران هم،همين نظر را پيدا مىكند (كافر همه را به كيش خود پندارد). دگران را مانند خود ديدنتا حدى طبيعى بشر است، هر چند اين فكر غلط است ولى تا حدى طبيعى است.كسى كه به راست گويى عادت كرده باشد، در نخستين بار با هر كس رو به رو شود، سخن او را راست مىپندارد.
دومين چيزى كه ممكن است موجب سوء ظن دروغ گو به دگران گردد، عكسالعمل است. او وقتى مىبيند، دگران نسبتبه او، خوش بين نيستند و سلب اعتمادكردهاند، در او هم چنين حالتى پيدا مىشود تا به آنان بدبين شود و از آنها سلباعتماد كند. تعصب و خود خواهى نيز موجب مىشود كه در برابر اين دشنام روانىمردم، او هم به آنها نيز همان دشنام روانى را بدهد و به آنها با ديده سوء ظن بنگرد.
زيان روانى ديگرى كه ممكن استبر اثر دروغ، نصيب دروغ گو بشود، سوء ظنبه مردم است. اين بيمارى روانى بر اثر دو چيز در دروغ گو، مسكن مىگزيند:
سوء ظن
در هر دو صورت، بر اثر يك دروغ، دروغهايى مىگويد و اين مارى كهخوشخط و خالش پنداشته، مارهايى ديگر زاييده است كه همگى او را مىگزند ونيش مىزنند. گاه مىشود كه براى حفظ دروغ او، دوستانش، خويشانش، كارمندانشبه دروغگويى مىافتند.
دروغ گو، مجبور استبراى حفظ دروغ خود، باز هم دروغ بگويد يا بايستىهمان دروغ نخستين را دوباره بگويد، بلكه در دفعات بعد، تاكيدش را بيشتر قراردهد يا بايستى دروغ ديگرى بسازد كه جلوگيرى از كشف دروغ نخستينش كند.
در ميان گناهان، گناهى را سراغ ندارم كه وجودش مستلزم تكرار آن گردد.هر دروغى، دروغهايى در پى دارد.
دروغ، دروغ مىزايد
همان طور كه ميكرب پيوره در دهان پيدا شد، بيشتر اعضاى داخلى در خطرمىافتند، گند دروغ كه بر زبان راه يافت، تمام پيكر را در خطر گند گناه و تعفن قرارمىدهد.
تا پاك شود دهانت از گند.
گند است دروغ از آن حذر كن.
وز گفت دروغ لب فرو بند.
بر كذب، دهان خود ميالاى.
از دروغ بپرهيزيد، سرانجام دروغ، پرده درى است و سرانجام پرده درى آتشدوزخ است.»
«اياكم و الكذب، فان الكذب يهدي الى الفجور و الفجور يهدي الى النار; (2) .
چنين كسى خطرناكترين روز را در جلو خواهد داشت و دنياى تيره و تارى درانتظارش خواهد بود و در آتش دنيا و آخرت خواهد سوخت، چه خوش فرمود،پيشواى بزرگ ما:
اگر كشف دروغ، روحيه دروغ گو را متزلزل نكند و او همچنان به دروغ گويىادامه دهد، كشفهاى پى در پى، شرم را از او مىبرد و وى را دروغ گوىحرفهاى مىسازد و ديگر، از آن كه عيبش آشكارا شود، ابايى ندارد. با خود مىگويد:هر چه بادا باد، آب كه از سر گذشت، چه يك نى و چه صد نى، من كه گناهمبر ملا گرديد و دروغ براى پنهان ساختن آن سودى نداد، بلكه رسوايم ساخت، حالهر چه مىشود بشود، ديگر چرا خود را محدود كنم و از گناه بپرهيزم، مردم كه همهمرا شناختهاند، پنهان ساختن چه سودى دارد و ديگر نه از ارتكاب گناه ابايى دارد و نهاز فاش شدن آن.
حال ديگرى كه ممكن استبر اثر كشف دروغ، نصيب دروغ گو شود، پرده درىو بى شرمى است.
پرده درى و بى شرمى
ب) نوميدى بر او مسلط خواهد شد و كسى كه نوميدى بر او حكومت كند،سرانجامش معلوم نيست.
الف) روحيهاش متزلزل شده و اتخاذ تصميم براى او دشوار مىشود و ازموفقيتخود نوميد مىگردد، زيرا تنها راهى كه مىپنداشته به مقصدش مىرساند،دروغ بوده، آن هم كه بسته شده است. او اگر شايستگى داشت كه از راه ديگر به مقصدبرسد به وسيله دروغ متشبث نمىگرديد و نيازى به دروغ گفتن نداشت، او خواستهبود بدين وسيله جبران نالياقتى خود را كرده باشد و از اين راه به اميدى رسيده باشد;راه شايستگى كه بر او مسدود بود، راه دروغ هم كه سد گرديد، ديگر به چه وسيلهاىبه منظور خود برسد؟
وقتى كه دروغى از دروغ گو، كشف گرديد، ضربتى بر مغز او فرود مىآيد، زيرامنظورى كه از دروغ گفتن داشته، بر ضد آن نتيجه گرفته است، در اين موقع اگردروغ گوى حرفهاى نشده باشد، يكى از دو حال، نصيبش مىگردد:
نوميدى
چيز ديگرى كه موجب فراموشى دروغ مىشود، آن است كه مطلبى در حفظمىماند كه مورد اهتمام شخص باشد. كسى كه كارش دروغ گويى گرديد، چندان بهدروغ خود اهتمامى نمىدهد. دروغ براى او امرى است عادى، هر موقع كه بخواهد،باز هم دروغ مىگويد و دروغهاى او در حد معينى متوقف نمىشود و دروغ براىدروغ گوى حرفهاى نامتناهى عددى است، در نتيجه كمتر در خاطرش مىماند وفراموش مىشود.
كثرت دروغ و پشتسر هم دروغ گفتن هم فراموشى مىآورد، زيرا دروغهاىجديد، آثار دروغهاى قديم را از مغز محو مىكند.
دانشوران روان شناس مىگويند: كثرت محفوظات موجب فراموشى است.محفوظ جديدى كه مىآيد، محفوظ قديم را از صفحه مغز پاك مىكند.
شايد يكى از علل فراموشى دروغ گو، همانى است كه به آن اشاره كرديم كه دروغ،وجود واقعى در خارج و در مغز ندارد; واقعيت دروغ همان جعل مىباشد. امورى كهدر ذهن وجودشان تابع جعل و اراده است، مادامى كه مورد اراده هستند وجود جعلىآنها محفوظ است، همان اندازه كه غفلتى پيدا شد، وجود جعلى معدوم مىشود و درمغز هم بقا ندارد و ياد آورى آن دشوار است و احتياج به جعل دومى دارد، بنا بر ايندروغ نمىتواند براى خود، در حافظه جايى باز كند كه محو نشود.
در مثل است كه دروغ گو، كم حافظه مىشود; دروغى كه گفته به يادش نمىماند وفراموشش مىشود و هنگامى كه بار دگر خواست از آن سخن بگويد، جور دگرخواهد گفت، در نتيجه دروغش كشف مىشود.
از چيزهايى كه خدا به زيان دروغ گويان كمك كرده فراموشى است.»
«ان مما اعان الله (به) على الكذابين، النسيان; (1) .
امام ششم مىفرمايد:
فراموشى نيز يكى از بيمارىهاى روانى است كه دروغ گو بدان گرفتار مىشود.
فراموشى
|